بنام خدا
نقد و بررسی مجموعه عکس “هفت سنگ” اثر شادی قدیریان
به قلم: سارا بختیاری
بیوگرافی هنرمند:
شادی قدیریان (زاده ۱۳۵۳ تهران) عکاس حرفهای در دستهبندی فاین آرت و اهل ایران است.
قدیریان، فارغالتحصیل کارشناسی عکاسی از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۱۳۷۷ است او اولین نمایشگاه خود را در سال ۱۳۷۷ در گالری گلستان برگزار کرد. .مشهورترین مجموعه عکس قدیریان، مجموعه ی زنان قاجار است که زنان قاجاری را با ابزارآلات مدرن به تصویر میکشد. این مجموعه، شهرتی جهانی را به همراه داشت او در مجموعه ی قاجار که سال ۱۳۷۷ ارائه شد، تحت تأثیر پرترههای استودیویی که در اواخر قرن نوزدهم به هنگام حکومت قاجاریه در ایران رواج داشته با استفاده از نقاشیهایی که بهعنوان پسزمینه در آتلیهها به کار میبرند و ترکیب آنها با زنان جوانی که لباسهای سنتی آن دوران را بر تن دارند و هرکدام المانی از دنیای مدرن امروزی هستند، کنکاشی ظریف و جسورانه در موقعیت و محدودیتهای زن ایرانی در طول تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورش داشتهاست.
از دیگر مجموعههای قدیریان میتوان به مجموعه «هیچ، هیچ» و «مربع سپید» که دارای ۳۱ عکس رنگی با الهام از ترانههای «جان لنون» که در گالری «راه ابریشم» به نمایش گذاشته شدند اشاره کرد.
در اینجا به بررسی جدیدترین نمایشگاه عکس او با عنوان “هفت سنگ” می پردازیم.
که سنگ نیست ابری ست کمی سرسخت
نشسته
با سهمِ سهمگین اش از نگاه
به سنگینی ی بعدها
بینِ دو پلک
تا خیال کنی یکی ست
که ابر نیست
بیانیه یا همان استیتمنت نمایشگاه اشاره به نماد سنگ میکند. سنگی که سنگ نیست بلکه ابریست کمی سر سخت نشسته در نگاه.
مدیوم عکس سر و کارش با نگاه و زاویه دید است که به نوعی این بخش کلامی را بصورت بصری، معنایی اضافه بر آن سوار میکند؛ خصوصا وقتی ما با تک فریم سر و کار نداریم و با مجموعه عکس مواجه میشویم به نوعی قرار است که از ارتباط بین این فریمها به معنایی جدید برسیم که در تنهاییِ واژهها، آن معنا وجود ندارد و در باز کردن رمزگان تصویری است که میتوانیم به این معنای جدید، نزدیک شویم.
قبل از اینکه به تحلیل بصری عکس ها بپردازیم، کمی عناصر اصلی عکس را بصورت استعاری معنا کنیم. خانه به نوعی نماد درون و دل انسان است یعنی جایی که ۶ عکس از این مجموعه در درون آن شکل گرفته و فقط عکس آخر، بیرون یک خانه را نشان میدهد.
سنگ نماد سختی و صلبیت است در این مجموعه هفت سنگ را در ۷ قاب مختلف بررسی خواهیم نمود. در شعرِ بیانیه اشاره شده که این سنگ، سنگ نیست بلکه ابریست در جلوی نگاه. گویی به فیلترهای بینشی انسان اشاره میکند که اگر در مراحل پلکان رشد یک انسان از کودکی(فریم اول) تا سالخوردگی(فریم دوم و چهار) دچار رشد و تکامل نشود و انسان مجهز به یک دیدگاه صحیح نشود درست همانند این تکه سنگ، مانند یک صخره سفت و سخت در جلوی دیدگان انسان مانع و سد حرکت او می شود و اجازه دیدن حقیقتِ زندگی و معنای زندگی را نمیدهد.
فریم اول، یا همان عکس کودک. نورانی ترین عکس در کل این هفت عکس است. نور و سایه ها به ما میگوید که این عکس در ساعت اول روز گرفته شده است و احتمالا نور زیاد فضای آن به جهت این است که این کودک در آغاز راه است و هنوز درگیر تاریکی های ذهنی¬اش نشده و عکس آخر یا هفتم، انتهای شب را نشان میدهد و البته نمای بیرونی از یک ساختمان؛ ساختمانی نسبتا قدیمی.
کودک از یک منظر نماد بخش رشد نیافته انسان است که قراراست پلکان آگاهی و یا بهتر بگوییم نردبان شعوری آدمیت را تا رسیدن به شعوری فراتر از شعور غریزی طی کند یعنی شعوری ورای شعور تنازع بقا، تا جایی که بتوان بر آن نام آدم نهاد؛ جایی که به جایگاه حقیقی خود در هستی نایل شده است. و از یک منظر نماد بخش ساده و بی آلایش وجود است که با این بخش قرار است پی به راز و رمز هستی برود وبه بینش صحیح مجهز شود. اما غالبا وسایل بازی که در زندگی با آنها مواجه میشود باعث میشود که هدف را از وسیله تشخیص نداده و درگیر وسایل شود و همواره وسیلهها جای خود را به هدف بدهند. همانطور که در فریم اول با یک توپ سرگرم می شود، می تواند با وسایل بازی دیگری در سنین مختلف از قبیل تلویزیون در فریم ۶ و یا مانند بانوی سالخورده فریم دوم با بازی با خاطرات و قاب عکسهای چسبیده به دیوار خاطرات و وسایل آنتیک پشت سرش سرگرم شود و عمر را تلف کند. تک تک المانهای بصری که در فریم دوم میتواند صخرههای بینشی او باشند که مانع دیدن او شوند.
فریم ۱
عکس ابتدایی ورودی ساختمانی را نشان میدهد که کودکی با لباس هایی که به نظر می رسد برای بیرون رفتن پوشیده درون آن به همراه وسیله بازیش (یک توپ پلاستیکی) در راهپلههای ساختمان نشسته است عصبانی و سرخورده به نظر می رسد با دست راستش انگشت شست دست چپش را می فشارد سنگی که بر سر راهش است با سنگ های عکس های دیگر متفاوت است چرا که این سنگ خوابیده است و هنوز جلوی دید کودک را بطور کامل نگرفته و حتی عبور از آن هم به نسبت بقیه عکس ها ساده تر است و این شاید بخاطر سن کم کودک باشد که هنوز فرصت انتخاب های بیشتری دارد
ساختمانی که ظاهر فاخری دارد با کف و راهپلههایی پارکت شده. در این عکس دو درب باز به ما نشان داده میشود.
شاید سنگ درون صحنه که نزدیک درب ورودی قرار داده شده نشانگر یک طرفه بودن مسیر زندگی هم باشد که ما وقتی وارد زندگی میشویم دیگر نمیتوانیم بازی زندگی را (توپ به عنوان نماد بازی) به هم بزنیم. درب دوم همکف میتواند اشاره به این هم داشته باشد که زندگی میتواند فقط یک طبقه و یک سطح داشته باشد و انسان اگر حاضر نباشد با صلبیت وجودش که همانند تخته سنگی در همه اعصار عمرش از کودکی تا پیری برخورد کند بدون هیچ رشد و ارتقایی، از همان سطح که آمده از همان سطح خارج میشود؛ درست مانند زندگی اکثر ما انسانها؛ زندگیهایی که فاقد معنا است و بدون رسیدن به بینشی معنادار پایان مییابد و وارد پلکان رشد (جایی که کودک روی آن نشسته است) که طبقات بالاتر از معنای زندگی را برای انسان باز میکند نخواهد شد و ناچار از درب کوچک و حقیر همان سطح اول با همان نگاه خیره و بیپاسخی که در تمامی پرترههایهای این مجموعه با آن مواجه می شویم از خانه خارج خواهد شد و فرصتی که هستی در اختیارش گذاشته است زائل خواهد شد ( مانند فریم شماره ۴) و زندگی در کهنه گی سنتها و عادتها در پشت تخته سنگ افکار کهنه و پوسیده به بن بست بیهودگی می رسد.
فریم ۲
زنی حدودا ۶۰ساله پشت میز ناهارخوری نشسته، او تنهاست، با موهایی که سپیدی هایش بر خاکستری ها غلبه دارد لباسهای کمی چروکش را پوشیده و گردنبند مرواریدش را بر گردن انداخته، او منتظر است، منتظر افرادیکه قرار نیست بیایند همان هاییکه از آن ها فقط عکس هایشان در قاب های روی میز و دیوار بجا مانده. تک تک صندلیهای خالیای که نماد آدمهایی بودند که روزی بر سفره زندگی او مینشستند و او را سرگرم میکردند و حالا شاید حسرت نبودنشان را میخورد . ساعت آنتیکی که درست مانند اندیشه او سالخورده و فرتوت شده و بهجای پویایی و حرکت، در زمان، ایستاده است. پردهای که کشیده شده و اجازه دیدن بیرون از این قلعه وجودی را سالهاست که به او نمی دهد سنگ این تصویر ترک هم دارد یعنی این زن دارد به حقیقت می رسد که باید سنگی که در ذهن خود ساخته خرد کند؟ به راستی اگر این سنگ فرو بریزد چه چیزهایی هویدا می شود؟
گلدان گیاه طبیعی با برگ های سبز نوید آن را می دهد که هنوز می شود جوانه زد و رشد کرد.
فریم ۳
فریم سوم از این مجموعه خانمی را نشان میدهد که گویی وسایل بازیش زندگی مدرن و لاکچریای شده که زندگی را در آرایش و شیک بودن صرف و ظاهری میبیند.جزییات عکس اعم از روب دوشامبر قرمز که بر تن کرده، کفش پاشنه بلند در جلوی قاب، میز آرایش، فرم تخت و المان های بصری دیگر نشان از مدرن بودن این خانه نسبت به خانههای دیگر دارد و به نوعی این خانم هم به عنوان نمونه و نمایندهای از خروارها انسانهای دیگر همچنان وسیله (شیک و به روز بودن) را به جای هدف (پیدا کردن معنایی برای زندگی) قرار داده است؛ سنگی دیگر در جلوی دید انسان. آینهای که در این خانه می توانست نماد این باشد که او در آن حقیقت و عظمت معنای انسان بودن را ببینید تبدیل شده به وسیلهای برای دیدن و پیرایشِ ظاهر وسنگ پیش روی این زن آنقدر بزرگ است که تصویرش هر دو آیینه را فراگرفته و جایی برای دیدن حقیقت ها باقی نگذاشته است، سنگ این تصویر یک تفاوت اساسی با بقیه سنگ ها دارد و آن اینکه بر روی لبه ی نازکش قرار دارد و احتمال افتادن آن می رود افتادن سنگ دوحالت را رقم می زند یا از جلوی نگاه زن کنار می رود و زن در سرویس بهداشتی تمام افکار غلطش را بالا می آورد و یا اتفاقی ترسناک رقم می خورد و سنگ با آیینه ها برخورد میدکند و آیینه ها می شکند.
او تنهاست از شریک عاطفی او فقط روب دوشامبر سیاهی بر روی تخت به جا مانده است چه چیز باعث شده او ترک شود او تمام تلاشش را کرده که در ظاهر خواستنی باشد،گوشواره جواهر جذاب، لوازم آرایش و عطر گرانقیمت، کفش پاشنه بلند… ولی شاید توجه بیش از حد به ظواهر و غافل ماندن از درون دنیای او را خاکستری کرده، خاکستری که نماد جدایی، افسردگی،اندوه و نا امیدی است خاکستری به رنگ روانداز تخت و صندلی میز آرایش.
دو آباژور کوچک کمی فضا را از تاریکی درآورده یعنی هنوز امیدی هست؟
فریم ۴
در فریم شماره ۴ کهنه گی و قدیمی بودن وسایل (قوری، کتری، کاشیهای قدیمی آشپزخانه، سینی سنتی روی میز، صندلی قدیمی با روکش پاره، همه و همه گویی یک چیز را تداعی می کنند؛ دیدگاه کهنه و قدیمی که نشانی از پیدا کردن معنای زندگی و رویکرد صحیح در آن نیست، حتی سنگ هم آنقدر کهنه و ماندگار شده که بر کابینت کناری هم سایه انداخته. مرد سالخوردهی متفکر در عکس هم، گویی که غرق در تفکرات عقلگرایانه صرفی است که همانند هفت سنگ قرار داده شده در عکسها، درهای رسیدن به آگاهی هفت آسمان را به او بستهاند. شاید هفت سنگ این مجموعه عکس، تداعی کننده هفت شهر عشقی باشد که عطار در منطق پرواز آموختنش(منطق طیر) در تلاش بود که به انسان بگوید که زندگی صرفا بر روی پلهعقل، چیزی جز حرکت در یک سطح نیست و انسان بدون بال عشق هرگز پلکان ترقی انسانیت را طی نخواهد کرد و راه به وادی معرفت نخواهد برد و در نتیجه همواره هفت سنگ در مسیر هفت آسمانِ اطلاعات که در وجود انسان بصورت بالقوه به امانت نهاده شده، صد و مانع رشد و ترقی انسان خواهد بود و درست مانند ابری، بین دو پلک انسان، مسیر دید او را به حقیقتِ زندگی، محو و تیره و تار میکند و تا بدانجا می رسد که گاه انسان امروزی به این نگاه غمبار می رسد که راه یافتن به معنای زندگی مثل همین سنگ، سخت و غیر ممکن است؛ همان نگاهی که در ۶ پرترهی این مجموعه میتوان دید؛ همان نتیجهای که گاه در مکاتب فکریای میبینیم که کلا زندگی را فاقد معنی و پوچ میدانند.( تا خیال کنی یکی ست ،که ابر نیست)
فریم ۵
در فریم پنج خانهای را نشان می دهد که تقریبا فرم و استایل هنریای دارد و در انطباق با مرد میانسالی که در آن پشت میزی نشسته که روی آن بطری مشروبی به چشم می خورد، سیگاری در دست، غرق در فکر و شاید با عینک و سبک ریشش و فرم خانه اش برای ما تداعی گر طبقهای از اجتماع باشد که به نوعی نمایندهی قشر روشنفکر-هنری باشد. آباژورهایی که هر کدام بخشی از خانه را روشن کردهاند را شاید به توان به مثابه همان خرده دانشهایی در نظر گرفت که توان روشن کردن کامل تاریکی این خانه را ندارد. در این فریم هم به نوعی میتوان سرگرم شدن این طبقه از اجتماع را با توپهای بازیشان دید و متوجه شد که این قشر نیز همچنان نتوانسته به دیدگاه صحیحی نسبت به وسیله و هدف تجهیز شود و در نتیجه این طیف نیز سنگی سترگ مانند ابری در جلوی فیلتر بینشیشان قرار دادهاند.حتی مدهوشی برساخته شان توسط مشروبات الکلی هم کارساز نبوده است.
فریم ۶
در فریم ششم هم دختر جوانی را با پوشش اسپرت خود(کفش،لباس، هودی و…) میبینیم و کتابهایی در میز کنار مبلش و کتابخانهای در سمت راستش و کتابهایی که عنوان هر کدام نشان دهنده درگیری فکری مقطعی از زندگی او بودهاند، سی دی و دی وی دی هایی که در کنار تلوزیون قرار گرفته است، هدست و لپ تاپ روی میز، کتاب و مجلات نزدیک بالش در روی زمین، تلویزیون و همه این وسایل در صحنه زندگی او نشان از سرگرمیهای موقت او هستند و هیچ کدام از این سرگرمیها نتوانسته او را از خم شدنش در تفکری که حاصلی برای او ندارد بازدارد و مانند صخرهای که در اتاقش جلوی کتابخانهاش قرار گرفته است و نتوانسته راهی پرنور را به خارج از این خانه به او نشان دهد و حتی شمع داخل جاشمعی داخل کتابخانه هم خاموش شده. تابلوی عکس آغوش عاشقانه پشت سر او می تواند نشان از پشت کردن به رابطه عاشقانه ای باشد که برایش جذابیتی ندارد و خیره به پرنده تصویر تلویزیون به دنبال پرواز و رهایی است اگر سنگ بزرگ بگذارد.
فریم ۷
گویی تمامی افراد این ۶ صحنه که همه در فکر فرو رفتهاند، صخرهای را در جلوی چشمانشان میبینند که این صخره اجازه فرا رفتن از این چهار دیواری تنهایی که در آن محبوس شدهاند را به آنها نمیدهد. کما اینکه در فریم هفتم این مجموعه هم خانهای به نسبت قدیمی را میبینیم که همان صخرهای که همواره در خانه درون و اندیشهشان وجود داشت، اینبار در جلوی درب اصلی خانه، مانع خروج آنها از زندان خویشتن شده است. اما اگر دقت کنیم هنوز راه باریکی وجود دارد که میتوان از سنگ عبور کرد و از تنهایی و بن بست اندیشه ها عبور کرد.
جمعبندی : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
۶ پرتره؛ کودک، جوان، میانسال و پیر به عنوان نماینده تمام سنین انسان، گویی میخواهند به این نکته اشاره کنند که انسان، فارغ از هر عصر از وجودش، این صلبیت در وجودش (خانه) دارد. تغییر فرم و فرمت زندگی تغییری در این صلبیت ایجاد نمیکند (۶ خانه با قالبهای متفاوت) کما اینکه با این تغییراتی که در این ۶ عکس مشاهده میکنیم، همچنان آن تخته سنگ در همه آنها در کنار ما وجود دارد.
در خوانشی نهایی تخته سنگ بیرون از خانه در فریم هفتم شاید میخواهد به ببینده این مجموعه بگوید که این تخته سنگ همواره چه در درون و چه در بیرون وجود دارد، یعنی حتی قبل از بودنِ ما این تخته سنگ و صلبیت وجود داشته است؛ مثل بنیادِ وجود ما. سنگ همان مانعی است که در هر سن و هر حال راه بیرون و درون خانه را می بندد بی آنکه به وجود آن آگاه باشیم.
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید (غزلیات شمس)